لعنت به من...!!
هر جا که روم نام تو آید به زبانم
اسمت چو عسل شهد کند کام و دهانم
برگو مه من راست، که از کوچه گذشتی؟
کاین گونه بعشقت زده بالا ضربانم!
از عطر نفسهای عبورت شده ام مست
آنگونه که سر می رود از خون شریانم!
بگذار که موهای تو در باد برقصد
تا یک سر مو کم نشود از هیجانم
از عشق تو لیلا منم و رو به جنونم
از دوری تو خم شده پشتم، چو کمانم
مویم شده زال از غم هجران تو، برگرد...
با روح مسیحای تو یکباره جوانم
کی میرسی از ره که بمانی به کنارم
تا من ز خیالات تو خود را برهانم؟
تا کی ز غم دوری تو اشک بریزم؟
تا کی به تمنای وصال تو بمانم؟
اندر پی تو سر بنهادم به بیابان
کلا همه جان رفته ز کف، رفته توانم
باز آ که به یمن قدمت ماه دل آرا
ذهنم همه از اختر دنیا بتکانم
گر یاد نداری تو مرا، جانب بالا
بنگر، که من آن اختر تنهای زمانم
از بس که ز دل دارمت ای عشق تو را دوست
بد ریخته بر هم همه اعصاب و روانم
از عرش بیا روی زمین، ماه شبانم
گر امر کنی بی سر و پا سوی تو آیم
اندر پی تو تا به خدا جمله دوانم
گر چشم تو از زهره و شعرش همه خیس است
لعنت به من و قلب من و دست و زبانم!
حسرت به دل از دیدن تو باز بمانم!!
- ۹۳/۰۵/۰۸