منتظـــــرم...!
پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۸ ب.ظ
ای که صورت چو قمر جلوۀ غلمان داری
به دل آتش زدی و چهره تو پنهان داری؟
آمدی یک نفس و جان به لبم آخر شد
به گمانم که تو خصلت همه رندان داری!
به دلم لرزه نشاندی و برفتی صنما
نکند با دگران وعده و پیمان داری؟!
قفسی گشته جهان بی رخ رویت چه کنم؟
راست برگو به سرت نقشۀ زندان داری؟
رسم عاشق کشی ات گشته فراگیر جهان
یا که با اختر خود بد سر حرمان داری؟!
گوی رقبت بِرُبا از دگران منتظرم!
گر مرا عاشقی و عزم به میدان داری...
که اگر دل به کف آری ز دل خستۀ من
همگان غبطه دهی زهرۀ کیهان داری...!!
- ۹۳/۰۷/۱۰
عیدتان مبارک