باید بتوانم...
شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۲:۰۰ ق.ظ
روزی که خدا راه تو را داد نشانم
قادر شده ام یک شبه از عشق بخوانم
یا رب ز کرم کن مددی تا که بدانم
این عشق چه عشقیست که افتاده به جانم
شاعر شده ام از، اِ اِ ... از، از تو بگویم
از شوق تو بند آمده اینگونه زبانم
پاسخ بده من جای تو را از که بجویم
ای آنکه شده نام تو تسبیح زبانم
تجویز طبیبان شده روزانه مقرر
خون از غم دوری تو بر دیده چکانم!
برعکس تو سرمشق دلم گشته مکرر
باید "بتوانم"... "بتوانم"... "بتوانم"...
شیطان تو بیا و برسان سیب به دستم
من را ز همه عالم بی او برهانم
جای تو خدا، عشق زمینی بپرستم
آتش بده فرمان و به دوزخ بکشانم
در بین هزاران مه گمنام و هویدا
دل گشته خریدار تو دردت همه جانم
فرق است میان همه با زهره ی شیدا
من آمده ام تا همه ی عمر بمانم...
- ۹۷/۰۲/۰۱