زهـــــــره نســـــاجیان

دل نوشته های ☆تک ستـــــــاره☆

زهـــــــره نســـــاجیان

دل نوشته های ☆تک ستـــــــاره☆

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

 

 آنکه بر روی لبان تو شکر ریخته است

بر رخ محشر تو قرص قمر ریخته است

نقش ابروی تو و رنگ دو چشمت که زدند

از کمان آرش و از قهوه قجر ریخته است!

 

جام معجون دو چشمت عسل و شیر و شراب

زنگاهت غزل و شرم و شرر ریخته است

سرخ سرخ است تنم از لب جادوگر تو

بسکه بر داغ لبت غنچه حَمَر ریخته است

 

غرق شد هر که به دریای دلت راه گرفت

گوییا در دل تو بحر خزر ریخته است

شور شد چشم خود و غیر خود از دیدن تو

بس نمک بر تن و بر کوه و کمر ریخته است!

 

روح دستان تو جان میدهد این بیجان را

از هر انگشت تو صد گونه هنر ریخته است

سر ابریشمی موی تو دعوا شده است

پیش پا را بنگر شانه ی سر ریخته است!

 

مات چشمت شدم و سوختم ای زیبا چشم

روی کبریت نگاه تو خطر ریخته است

هی بزن زل به من و کار دلم را تو بساز!

روی مژگان سیاه تو تبر ریخته است

 

هر کسی غیر تو افتاد گذارش به برم

چو غباری ز در خانه به در ریخته است

صبر کن، راحت از این شاعره ات در نگذر

پیش پای غزلم خون جگر ریخته است

 

مستم از لحن صدایت صنما باز بگو...

در صدایت نفس مرغ سحر ریخته است

زهره بد باخته دل بر دل تو ماه دلم

مثل من عاشقت از عصر حجر ریخته است...!

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆