زهـــــــره نســـــاجیان

دل نوشته های ☆تک ستـــــــاره☆

زهـــــــره نســـــاجیان

دل نوشته های ☆تک ستـــــــاره☆

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است


من همچنان میخواهمت خواهی نخواهی

عین خیالت هم نبود و نیست انگاری


دنیا به دورم حلقه گردد بی رخ ماهت

از جمله عالم دورم و بد حس بیزاری


تب کرده ام دور از تو درمانی ندارم

تنها نگاهت میشود تسکین بیماری


خواب و خوراک از من ربودی و برفتی

از غم پُرم اما سبک همچون پر کاهی


من با قطاری عازم شهر توام اما

در جاده دیگر نیست دهقان فداکاری


منزل به منزل، کو به کو گیرم نشانت را

از مشرق و مغرب گرفته تا خود ِ ساری


مجنون شده لیلی ِ تو اندر بیابان ها

کولی شدن از عشق تو بهتر ز بیکاری!


هر ثانیه چشم انتظارم روی ماهت را

دل در دلم میکوبه همچون کفتر چاهی


اخم تو حتی میزند خنجر به قلب من

چشمت ببندی میشود یک ضربه ی کاری!


چشمان ِ پُر خواهش، لبان ِ خالی از گفتار

با سر اشاره ت کن قبولم کرده ای، آری...


یاران کنندم شکوه او زن دارد و بچه!!

آری ته خطم! زدم بر طبل بیعاری


تا هستم و هستی به مهرت پای بستم من

از دل یقین دارم منو تنهام نمیذاری


امشب شبه مهتابه... میخواهم حبیبم را

دور از تو و آغوش تو، اشک است و بیخوابی


فتح من و تو عاقبت حاصل شود روزی

تو ماه من، من زهره ات... در اوج بیداری!


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆