زهـــــــره نســـــاجیان

دل نوشته های ☆تک ستـــــــاره☆

زهـــــــره نســـــاجیان

دل نوشته های ☆تک ستـــــــاره☆

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است


انعکاس روی ماه و زلف دیبا، نقره فام

میدرخشد در زلال آب چشم هر دو جام

دل کباب از دوری ات گردیده رخ بنما مرا

تا که از عشقت دل سوزیده گردد بکر و خام

 

دل رها از کف چو لبها جمع و منها میشود

ضرب در آغوش و تقسیم نوازشهای شام

هرچه میخواهی بگو بی وقفه اجرا میکنم

اختیارم دست تو شاه دلم از نوع تام

 

تا همیشه منتظر چشم ترم رو به حیاط

دل برایت کفتر جلدی به روی پشت بام

دل شده یاغی زهجران و بکوبد سینه را

سرکشی کن تا دل سرکش شود چون بره رام

 

تیر عشقت بسکه زیبا در دلم ماوا گرفت

تا ابد پای دلم بنشسته در زنجیر و دام

عشق تو افزونتر از فرهاد و مجنون است و من

آنقدر شعرت کنم تا شُهره گردی خاص و عام

 

"عشق" لایق نیست گر نامم تو را ای جان جان

باید از 💖نام خدا💖 گیرم مسمّا را به وام

زهره قبل رویت ماه رخت "نا"کام بود

تا خریدی "نا"ز او گردیده یک اختر به کام...


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

تقدیم به 🌙 تک ⭐...💖


جان در ره پیمان تو آماده ترین است

روح از پی رویای تو آواره ترین است

هر کس که دچارت شده گردیده اسیرت

فی  الواقع ز خود بیخود و آزاده ترین است

 

سالار تویی امر کنی این دل عاشق

فرمان تو را یک تنه سربازترین است

ظاهر اگرم لیلی و معشوق تو باشد

بر عشق تو عاشقتر و فرهادترین است

 

یوسف به نگاهم ننشیند به تمنا

خورشید وش ِ زهره نشان ماه ترین است

فرهاد به زانو زد از این عاشقی من

عشقت به دلم بی مَثَل و ناب ترین است

 

هیهات بدم لیلی و مجنون شدم اینک

تن گشته خسی نازک و بر باد ترین است

گر جان طلبی در ره عشقت بشتابم

آغوش به روی اجلم باز ترین است

 

آن بوتۀ رز را که به گلدان بنشاندی

اندر پی دستان تو بی تاب ترین است

چشمان عروسک که به من هدیه بدادی

غمگین پی چشمان تو بی خواب ترین است

 

نذرم به سکوت است و لبم روزه... دو روزه

خاموشی لب خود همه فریاد ترین است

پیغام دگر در خط و در واژه نگنجد

غم نامۀ هجران تو طومار ترین است

 

از اشک فراوان شده چشمان ترم خون

گلگونتر از آن جام که پیمانه ترین است

مویم به سپیدی و دو دستم شده لرزان

دل سوخته و از همه بیچاره ترین است

 

ابیات فراری شده بی یُمن حضورت

دیوان دلم خالی و بی واژه ترین است

یکبار دگر رنجه قدم کن که ببینی

دل قصر شود صاحب آن خواجه ترین است

 

هر دم که نشینم به برت وقت و دقایق

چون سرعت نوری شده کوتاه ترین است

این اختر تک شاعره با این همه اشعار

در نزد مریدان تو گمنام ترین است

 

رخصت بده بر اختر خود تا که ببینی

بر گِرد نفسهای تو پروانه ترین است

دستم گره بر زلف سپیدت شده زنجیر

لب در عطش بوس تو دیوانه ترین است

 

آن شب که شوی مونس این اختر تنها

بی ماه سما شب همه مهتاب ترین است

هنگام سحر کاسۀ چشمم شده سیلاب

این آب به پشت قدمت پاک ترین است...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆