زهـــــــره نســـــاجیان

دل نوشته های ☆تک ستـــــــاره☆

زهـــــــره نســـــاجیان

دل نوشته های ☆تک ستـــــــاره☆

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است


بر لبم عطر لبت مانده و من ترسانم

نکند یک نفر از بوسه ی ما پی ببرد!

بکشم در بغل و شانه بزن مویم را

کمی از مهر دو دستت بده گیسو ببرد!

 

غنچه لبهای تو باعث شده زنبور عسل

جای گل حسرت و افسوس به کندو ببرد

یوسفا، رو بنمایی اگر از حسن رخت

جمله عالم شود انگشت که چاقو ببرد!

 

هر کسی عشق دلش را به تو تقدیم کند

مثل این است که رقاصه به باکو ببرد!

دل من در طلبت بسته کمر بین رقیب

گوی رقبت سر جنگت ز هلاکو ببرد

 

خبر از آمدنت دادی و دستم لرزید

دسته گلهای مرا آب روان جو ببرد!

در نبودت شده ام خیره به عکست مه من

این سری چشم تو را چشم من از رو ببرد!

 

اگر امشب به حریمت ندهی راه عبور

خبر مرگ مرا باد به هر سو ببرد...

ترسم آخر نرسد دست تو بر دست دلم

عاقبت زهره دلش را دل مه جو ببرد...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆