زهـــــــره نســـــاجیان

دل نوشته های ☆تک ستـــــــاره☆

زهـــــــره نســـــاجیان

دل نوشته های ☆تک ستـــــــاره☆

 

تو غلط میکنی از زهره دلش را ببری !

سر ِ خود، قلب رئوفش تو به یغما ببری

مرده شور ِ منه دیوانه تو را میخواهم !

گور مرگِ دل عاشق که به اغوا ببری !

 

چه کسی داده جوازت که کنی مجنونم ؟!

دل و دین، روح و روان از منه لیلا ببری ؟!

به چه حقی زدی و کُشتی و دل خون کردی ؟

به چه رو آمده ای دل به تمنّا ببری ؟!

 

به من اصلا چه، چو مهتابی و موی تو سیاه !

چه کسی گفته مرا تا شب یلدا ببری ؟!

اینهمه فاصله و دوری تو حق من است ؟

آرزو دیدن من گور، تماشا ببری !!

 

بخورد توی سرت پیک سلامت بادت !!

توف بر آن جام شرابی که تو بالا ببری !!

آهوی وحشی زیبا ! سر جایت بتمرگ !!

تا به کی اینهمه صیاد به صحرا ببری ؟!

 

جای پای قدمت مانده به ساحل عوضی !!

بعد زهره چه کسی را تو به دریا ببری ؟!

سهم من از تو شده اشکِ شب و روز، بدان

حسرت زهره ی خود، روز به شبها ببری !

 

شود آیا تو دلت سیر ز اغیار جهان ؟!

رسد آن روز که تک اختر ِ تنها ببری ؟!

خاک بر فرق سرم چون تو شدی ماه دلم !

مثل من نیست ! اگر راه به دنیا ببری !

 

سگ به روحت !! مگر عمر از سر راه آوردم ؟!

که همی وعده ی امروز به فردا ببری ؟!

تا به کی عشق مرا از همه پنهان خواهی ؟!

میروم... تا که بیایی و هویدا ببری !

 

آخرین بار تو باشد که شَوی در خوابم !

بعد از این پلک نبندم که به رویا ببری !

این غزل مال تو بردار و از اینجا گمشو !!

به دَرَک با خودت این را نبری یا ببری !!

 

۱۴ مرداد ۱۴۰۲

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

مهرت نگنجد در ترازوی خدایان

زیبا صدایت بهتر از هر آبشاران

 

عطر نفس هایت شکوفای بهاران

دُرّ نگاه عاشقت چون قطره باران

 

چشمان زیبایت چو آهوی خرامان

خیره تو را، بی مرکب و چابک سواران

 

ای مقتدای آسمانی بر جوانان

بر مسند رهبر نشستی در جماران !

 

من اشتیاق دیدنت دارم فراوان

این بی قراری میکِشد دل را خیابان

 

لیلای مجنونت منم اندر بیابان

بر دار عشقت گردنم، چون سربداران


محرم تر از هر محرمی، از هر چه یاران

رحمت به چشم خوب و بر بد، باد خاران

 

حضرت چو اسماعیلی و چون ماه تابان

زهره تو را جوید به دریا، کوهساران

 

تقدیم به مسبب حال خوب☆زهره☆

 

12 تیر ماه 1402 به وقت تشکیل زهره تک ستاره :)

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

بر نگاهم از فراقت می نشیند شبنمی
چشم تو آتش، دل من خوشه خوشه خرمنی

سوی چشمانم برفته بس که بر در زُل زده

از درآ ! بخشا نگاهم را نگاه روشنی

سر ز پا نشناسم از شوق حضور ناب تو
مانده ام من در توام جانا و یا تو در منی

لب عسل، چشمت شراب و گونه ات سیب گلاب
جان به قربان تو آقا میوه های درهمی

میزنی لبخند و بیش از پیش زیبا میشوی
اختیار از کف برفته نازنینا محشری

پیچش مویت بدید عارف همه ایمان برفت
حوزه را بستی کفایت کن دلیل کافری !

غیرت و مردانگی چونان پدر در جان تو
عشق تو بر اخترت بهتر ز مهر مادری

گر مرا عمری دوباره، انتخاب من تویی
خانه ات آباد بادا از همه خوبان سری

غنچه ی لب وا کن از هم مرغ خوش الحان من
تا نهم سر زیر پایت ای که چون نیلوفری

طُرفه العینی شود دیدار روی ماه تو
چون روی از پیش من سیگار بر لب بهمنی

مهر و آبان رفت و پاییزم زمستانی شده
چشم امیدم به فرداها و ماه آذری

می دهم جان از برایت ای همه دار و ندار
بی حضورت جنت الماوا نیرزد ارزنی

در به در اندر پی ات کولی وش و زهره نشان
من گدای کوی تو، تو بنده زاده پروری

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

میخوری چایی تو با اغیار و بر من میرسی

بی وفا یارا ! سخن از قند در خونت کنی ؟!

 

چای ِ بی تو زهر شد بر من دریغا رحمتی

کفتر جلدم، چرا دور از لب بومت کنی ؟!

 

درد بی درمان همین بس ماه بی همتای من

اخترت را با تَشَر، گُم از سر کویت کنی !

 

دل نمانده در دلم آیینه را ننگر دگر !

مُردم آن دم دست خود را لای هر مویت کنی

 

جان ز تن در می رود هر دم نگاه مست خود

بر بگیری از نگاهم، آن طرف سویت کنی

 

قهر چون کردی مرا، چونان مه ی در پشت ابر

می شود لختی که برگردی مرا رو یت کنی ؟

 

زهره بی ماهش چو مرغ ِ عشق ِ بی عشقش شده

عاقبت گردن به گردن در سر قو یت کنی...♡

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

کشورم ایران و ایران یک زن است

خون مهساها به کوی و برزن است

 

تُرک و کُرد و لر، بلوچ و گیلکی

از عرب تا فارس گویی یک تن است

 

آه مظلومان رسیده تا خدا

آنچه گیرد ظلم را آن دامن است

 

بر زمین بگذار تیغ جهل خود

آنکه باطومش زنی هم وطن است !

 

خون پاک آریایی بر زمین

ظالمان را جملگی بر گردن است

 

دل قوی میدار تاریکی تمام

وقت پایان شب و اهریمن است

 

زهره غم می خور ز بهر مام خویش

ماه در جمع ستاره ایمَن است

 

* زندگی، آزادگی، زن* بر لب است

مرد، آبادی فدای میهن است

 

 

۲۷ مهرماه ۱۴۰۱

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

تک اختر ِ پروین نشان ِ ماه رویی

با یک دل عاشق پر از مهر و صبوری

از آسمان آید زمین از راه دوری

طعنه زند زیبایی اش بر هر چه حوری!

 

صورت چو ماه چهارده گردیده زیبا

اختر نگو! مه وش رخ و سیمین فریبا

چون وا نماید از سرش آن روسری را

دنیا شود مجنون ببیند این پری را

 

چون ماه میلادش مه اردیبهشت است

حتی زمین هم پیش رویش چون بهشت است

کار دلش هم عاشقی هم دلنوشته است

ایزد برایش بهترینها را نوشته است

 

چشمان او زیباتر از چشمان آهو

ذکر لبان غنچه اش پیوسته " یاهو "

آید به قلب عاشقش دردی ز هر سو...

برفی نشیند لاجرم بر طُــــّره گیسو

 

عاشق شود هر کس نشیند در کنارش

مات نگاه عاشق و ابرو کمانش

زیباتر از روی نکو، نیکو خصالش

بالاترین زیبایی اش ایل و تبارش

 

گر چه گرفته ماه نورش را ز رویش

از عطر گلها میچشد پیوسته بویش

میلاد او باشد همان دم گر به کویش

آید مه دردانه اش عاشق به سویش...

 

با هر قدم در پیش پایش صد گل ناز

بشکفته اند و بر سرش مرغان به پرواز

دنیا شده چونان بهشت خالق راز

زیرا که زهره زندگی را کرده آغاز...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

هر سال وقت روزه و افطار آدما

 

گلبانگ رَبَّنای تو در قلب خانه ها

 

با اجر روزه های همه گشته ای سهیم

 

ای حضرت صدا به ابد... " آقای ربنا "

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

گاهی خدا هم که دلش میشه تنگ

اشک چشاش میاد با ریتم و آهنگ

فرشته های حمل بارون میگن:

تو دل ابر میکشه پنجه و چنگ

 

بارون یعنی دل خدا شکسته

اشک فراوون به چشاش نشسته

میگن دعا زودی میشه اجابت

تا وقتی درب رحمتش نبسته

 

هق هق اون صدای تُندراشه

گویی خدا سرش رو زانواشه

بحق دونه دونه های بارون

هیچ عاشقی بی یاورش نباشه

 

میباره تا آروم بگیره درداش

دل میده بر حال دل عاشقاش

دلش سبک که میشه بعد اشکاش

تندی میشه رنگین کمونه پیداش...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


من همچنان میخواهمت خواهی نخواهی

عین خیالت هم نبود و نیست انگاری


دنیا به دورم حلقه گردد بی رخ ماهت

از جمله عالم دورم و بد حس بیزاری


تب کرده ام دور از تو درمانی ندارم

تنها نگاهت میشود تسکین بیماری


خواب و خوراک از من ربودی و برفتی

از غم پُرم اما سبک همچون پر کاهی


من با قطاری عازم شهر توام اما

در جاده دیگر نیست دهقان فداکاری


منزل به منزل، کو به کو گیرم نشانت را

از مشرق و مغرب گرفته تا خود ِ ساری


مجنون شده لیلی ِ تو اندر بیابان ها

کولی شدن از عشق تو بهتر ز بیکاری!


هر ثانیه چشم انتظارم روی ماهت را

دل در دلم میکوبه همچون کفتر چاهی


اخم تو حتی میزند خنجر به قلب من

چشمت ببندی میشود یک ضربه ی کاری!


چشمان ِ پُر خواهش، لبان ِ خالی از گفتار

با سر اشاره ت کن قبولم کرده ای، آری...


یاران کنندم شکوه او زن دارد و بچه!!

آری ته خطم! زدم بر طبل بیعاری


تا هستم و هستی به مهرت پای بستم من

از دل یقین دارم منو تنهام نمیذاری


امشب شبه مهتابه... میخواهم حبیبم را

دور از تو و آغوش تو، اشک است و بیخوابی


فتح من و تو عاقبت حاصل شود روزی

تو ماه من، من زهره ات... در اوج بیداری!


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

فرخنده میلادت مبارک تک ستاره

دم ها به سینه حبس و دلها بیقراره

اردیبهشت زیباترین فصل بهاره

بارون و گل سبزه فراوونه هواره...

 

ماهت نشسته پشت ابر رو بر گرفته؟

خدا که هست، کنارته عیبی نداره

اخم و کنایه نو به نو از سر گرفته؟

مهم به یادت بودنه فرقی نداره!

 

بارون نشه چشمای آهوی تو امروز

میلادته... عزیز دل شگون نداره

چشم دلت رو عاشقونه سوی حق دوز

عشقی که در قلب توئه مجنون نداره

 

کلاغ پَر و گنجشک پر و مه پَر پَرونه

با اینهمه به راهشه چشم انتظاره

عاشقترین زن زهرۀ ابرو کمونه

از رو زمین تا آسمون امیدواره

 

اردیبهشت روی زمین همچون بهشته

غِلمان من شو، من فرشته... ماه پاره

زیباترین عشقو خدا بر ما نوشته

مهمان شو امشب در کنار تک ستاره

                                                                                        

از ناز خود کم کن بیا غرق نیازم

از آتش عشقت تنورم پر شراره

یکتا دلم را بر دل نازت ببازم

تنها به تو... قسم به اسماء جلاله

 

 

 

تک اختر ِ پروین نشان ِ ماه رویی

با یک دل عاشق پر از مهر و صبوری

از آسمان آید زمین از راه دوری

طعنه زند زیبایی اش بر هر چه حوری!

 

صورت چو ماه چهارده گردیده زیبا

اختر نگو! مه وش رخ و سیمین فریبا

چون وا نماید از سرش آن روسری را

دنیا شود مجنون ببیند این پری را

 

چون ماه میلادش مه اردیبهشت است

حتی زمین هم پیش رویش چون بهشت است

کار دلش هم عاشقی هم دلنوشته است

ایزد برایش بهترینها را نوشته است

 

چشمان او زیباتر از چشمان آهو

ذکر لبان غنچه اش پیوسته " یاهو "

آید به قلب عاشقش دردی ز هر سو...

برفی نشیند لاجرم بر طُــــّره گیسو

 

عاشق شود هر کس نشیند در کنارش

مات نگاه عاشق و ابرو کمانش

زیباتر از روی نکو، نیکو خصالش

بالاترین زیبایی اش ایل و تبارش

 

گر چه گرفته ماه نورش را ز رویش

از عطر گلها میچشد پیوسته بویش

میلاد او باشد همان دم گر به کویش

آید مه دردانه اش عاشق به سویش...

 

با هر قدم در پیش پایش صد گل ناز

بشکفته اند و بر سرش مرغان به پرواز

دنیا شده چونان بهشت خالق راز

زیرا که زهره زندگی را کرده آغاز...

 

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆



ای تو زیبای جهان ماه فریبای زمان

بغلت مامن جان است امان است امان

گره ی چشم به چشمت، الکن گشته زبان

عشق تو در دل و جان جمله عیان است عیان


همه دم نام تو گردیده مرا ورد زبان

اشک دوری تو از دیده روان است روان

غنچه مانده است به عشق لب تو برق لبان

مهر دل بر دل تو قد جهان است جهان


خبر از آمدنت دادی و دل گشته جوان

وقت رفتن به فغان است فغان است فغان

بودنت واجب عینی است ثواب است بمان

رفتنت بار گران است گران است گران


تو شدی ماه و شدم زهره ی تو روز و شبان

تیر بر چشم و دو ابرو چو کمان است کمان

گر که عقبی برسد از ره و گیتی به نهان

عشق من باز همان است همان است همان...


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

 آنکه بر روی لبان تو شکر ریخته است

بر رخ محشر تو قرص قمر ریخته است

نقش ابروی تو و رنگ دو چشمت که زدند

از کمان آرش و از قهوه قجر ریخته است!

 

جام معجون دو چشمت عسل و شیر و شراب

زنگاهت غزل و شرم و شرر ریخته است

سرخ سرخ است تنم از لب جادوگر تو

بسکه بر داغ لبت غنچه حَمَر ریخته است

 

غرق شد هر که به دریای دلت راه گرفت

گوییا در دل تو بحر خزر ریخته است

شور شد چشم خود و غیر خود از دیدن تو

بس نمک بر تن و بر کوه و کمر ریخته است!

 

روح دستان تو جان میدهد این بیجان را

از هر انگشت تو صد گونه هنر ریخته است

سر ابریشمی موی تو دعوا شده است

پیش پا را بنگر شانه ی سر ریخته است!

 

مات چشمت شدم و سوختم ای زیبا چشم

روی کبریت نگاه تو خطر ریخته است

هی بزن زل به من و کار دلم را تو بساز!

روی مژگان سیاه تو تبر ریخته است

 

هر کسی غیر تو افتاد گذارش به برم

چو غباری ز در خانه به در ریخته است

صبر کن، راحت از این شاعره ات در نگذر

پیش پای غزلم خون جگر ریخته است

 

مستم از لحن صدایت صنما باز بگو...

در صدایت نفس مرغ سحر ریخته است

زهره بد باخته دل بر دل تو ماه دلم

مثل من عاشقت از عصر حجر ریخته است...!

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

شیوه ی چشم تو بر دل همه آشوب زده

هدیه بر چشم من ایکاش دمی زُل بدهد!

اخم تو تیر به دل میزند ای راحت جان

کاش یک معجزه ابرو گره ات شل بدهد!

 

اینهمه ناز؟ بیا با دل تنگم تو بساز

شرط خود را تو بگو تا دل من قول بدهد

نکند رنگ حنای دل من باخته است؟!

به دعا دست به فرماندهی کل بدهد!

 

شده وابسته به ناز نگهت قیمت زر

کندم رحم که تخفیف و تنزل بدهد؟!

اندکی میگذرد لذت آغوش و لبت

کاش فرصت شود عمری و تعلل بدهد!

 

هرکسی روی تو را دید از این کوچه نرفت

ترسم این است "منا" شیوه ی بین اُل بدهد!

زیر باران دل تنگم شده شاگرد نسیم

 به مشامم همه دم عطر تو را هُل بدهد!

 

"غم مخور کلبه احزان بشود همچو بهشت"

کاش کولی به من این بار تفال بدهد!

بی تو پاییز شده زهره ی همزاد بهار

تو بیا تا دل پژمرده من گل بدهد...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

در سکوتم با غزلهایم هیاهو میکنم

عشق دل تا گردد اثباتت تکاپو میکنم

 

پنجره، کوچه، خیابان... راه چشمانم شده

با پرنده توی ساعتخانه کو کو میکنم!

 

ابری دل گشته بارانی برایت نازنین

صورتم را بهر عشقم آب و جارو میکنم

 

چشمها را بسته ام تاب و توانم رفته است

با خدایم حرف دارم خواهش از او میکنم

 

در میان اشکها کم کم که واضح میشوی

روبرویم مینشینی هر طرف رو میکنم

 

چشمهای عاشقت دنبال چشمان من است

قبله گاهم میشوی تا رو به هر سو میکنم

 

آنچنان عطر نفسهایت دویده خانه را

با ولع، دست و بغل، گلبوسه را بو میکنم

 

عاشقانه، دلبرانه سوی تو می آیم و

عشق و احساس دلم را تک به تک رو میکنم

 

داغم از عشقت، تب آلودم ز آغوش و لبت

تا نسوزانم تو را پهلو به پهلو میکنم!

 

با نوازشهای زهره ماه شب در خواب ناز

میکنم شق القمر در روز، جادو میکنم...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

سهمم بشود حوری و غِلمان هله هیهات

دل جز به جمال تو که شیدا شدنی نیست

گَردی همه عالم به زمین تا به سماوات

چون ماه دل زهره که پیدا شدنی نیست...

 

با ماه رخت جلوه نمایی ننمایی

آخر شب پاییز که یلدا شدنی نیست

باید تو بیایی که غم از دل بزدایی

وقتی که شب تب زده فردا شدنی نیست...


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


 

تا شنیدم میرسی از ره کنار پنجره

دزدکی میپایم و چشمم سرک برداشته

 

غنچه لبهایم به دور از شهد شیرین لبت

چون انار سرخ یلدایی ترک برداشته

 

آنچنان جذاب و زیبایی که بی نقش و نگار

هرکسی دیده تو را میل بزک برداشته!

 

غرق چشمانت شده هرکس بدیده دیده ات

مثل نیما حس "آدمها کمک" برداشته

 

حاجی عبدالله از قند لبت الگو گرفت

از رُخت دریاچه ی قم بس نمک برداشته

 

از سر انگشتت هنر میبارد و عاشق شده

هرکسی از مهر دستت ناخنک برداشته

 

در نبودت بسکه بوسیدم تو را عمقی و داغ

صفحه ی گوشی من پیوسته لک برداشته!

 

تا که باران میزند یاد تو میپیچد فضا

خانه را گویی که عطر قاصدک برداشته...

 

من شدم عاشق تو را یا عاشقی تو زهره را؟

این همه عشق و دلم حیران و شک برداشته

 

لحظه ی دیدار از شوقت دویدم کوچه را

باد هم گشته رضا خان و لچک برداشته...


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

تمام شهر را رفتم شبی بازو به بازویت

به سر مهتاب و من غرق رخ زیبا قمر رویت

 

گذر کردیم از دکان و مرغان تا به مقصد کلبه عشاق

دلم میخواست جان باشی و من پهلو به پهلویت

 

تصور کن نشستی روبروی جنگل پُر مه کنار من

تو صحبت میکنی من سر نهادم روی زانویت

 

بهشت آغوش امن توست وقتی دور از این دنیا

بغل وا میکنی تن میسپارم دست جادویت

 

پر از آرامشم وقتی که انگشتام در موهات

مرا هی میکشد تا چشمهای زیر ابرویت

 

حسادت میکنم حتی به گلهای متکایی

که چون پیچک گل پُر ناز می پیچند در مویت

 

تنت را مرمر از جنس خداوندی تراشیدند

یقین دانم خدا خود مات چشمان پری خویت

 

برایم زندگی چیزی به غیر از با تو بودن نیست

ببر این اختر تنها، ته دنیا شبی بازو به بازویت...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

دارم سخنان با تو و گفتن نتوانم

جز دامن وصل تو گرفتن نتوانم

تو غرق سخن گفتن و من محو نگاهت

بد مست چنانم که شنفتن نتوانم

 

سرشارم از عشقت صنما تا به قیامت

رسوا شده ام تاب نهفتن نتوانم

هرجا که روم یاد تو باشد به کنارم

حتی قدمی بی تو به رفتن نتوانم

 

بی عشق تو حتی اگر همزاد بهارم

چون غنچه ی پاییز شکفتن نتوانم

من زهره به دور از رخ ماهت به شبانگاه

سو سو زنم و یک مژه خفتن نتوانم...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


بر لبم عطر لبت مانده و من ترسانم

نکند یک نفر از بوسه ی ما پی ببرد!

بکشم در بغل و شانه بزن مویم را

کمی از مهر دو دستت بده گیسو ببرد!

 

غنچه لبهای تو باعث شده زنبور عسل

جای گل حسرت و افسوس به کندو ببرد

یوسفا، رو بنمایی اگر از حسن رخت

جمله عالم شود انگشت که چاقو ببرد!

 

هر کسی عشق دلش را به تو تقدیم کند

مثل این است که رقاصه به باکو ببرد!

دل من در طلبت بسته کمر بین رقیب

گوی رقبت سر جنگت ز هلاکو ببرد

 

خبر از آمدنت دادی و دستم لرزید

دسته گلهای مرا آب روان جو ببرد!

در نبودت شده ام خیره به عکست مه من

این سری چشم تو را چشم من از رو ببرد!

 

اگر امشب به حریمت ندهی راه عبور

خبر مرگ مرا باد به هر سو ببرد...

ترسم آخر نرسد دست تو بر دست دلم

عاقبت زهره دلش را دل مه جو ببرد...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

تا شنوم صدای تو

غنچه ی باز میشوم

سایه ی تو به عرش و من

رو به فراز میشوم...

 

گه به زمین و گه سما

بی تو، ز کف قرار ما

تا که رِسَم به پیش تو

جمله تراز میشوم...

 

روح من و روان من

تاب من و توان من

نقطه منم که پیش تو

زهره لحاظ میشوم...

 

پُر بنما ز دیده ات

جام نگاه مست من

چشم تو قبله ی من و

رو به نماز میشوم...

 

بی تو سیاه گشته دل

پای وفا نشسته گِل

🌙ماه🌙شوی دمی مرا

⭐زهره⭐به ناز میشوم...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆
 

زیبا شدی که حرص مرا در بیاوری

صبر و توان و حوصله را سر بیاوری

انصاف نیست که با سِحر چشم مست

خود را به رنگ و روی خدا در بیاوری

 

بس کن کمر تکان مده گیسوی خود ببند

تا کی به ناز سر من بلا در بیاوری؟

زیبایی تو بیشتر از سهم آدمی است!

اما نه اینکه اشک مرا در بیاوری

 

میخواهم از تو اینکه فقط بر منه حسود

عشوه گری کنی و ادا در بیاوری

رفت از کفم دل و رفتی این رسم عاشقی است؟!

صد جور ماجرا سر ما در بیاوری...؟

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


" تقدیم به پیشگاه مقدس حضرت مهدی صاحب الزمان (عج) "

 

عاشقم بر خال هندو وُ کمان ابروان

آن شه والا که چشمانش ز ِهَر، شهلاتر است

 

رخ چو قرص ماه دارد در میان اختران

از همه زیبا رُخان، "مهدی" من مَهلاتر است

 

حضرت یعقوب گر دارد چو یوسف اختری

ماه من مهدی زهرا از همه زیباتر است

 

قلب پُر گیرای شاه مردُمان عالمین

ازهمه آهن رباهای جهان گیراتر است

 

عاشقانش از کنون در مقدمش گل مینهند

چشم مولا بر همه عاشق دلان بیناتر است

 

از غم دوری و هجران وجودش قلب من

بس شکسته، در ببَسته از همه ویرانتر است

 

اندکی تعجیل آقـــــــــــا... روز میلادت قریب

جان شیرینم کف نعلیتان میراتر است...


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

 "به نامش و به یاری اش"

 

ماه من "مهدی" چو یوسف در میان عاشقان

تیغ ابرویش به دل از عشق خونها میکند

 

طاق ابروی هلالش قبلۀ عاشق دلان

بر رخ ماهش ببین آن خال غوغا میکند

 

در پی سلطان عشق، عالم دوانند جملگی

پُر جنون اند از حضورش بس که شیدا میکند

 

صد هزاران لیلی و مجنونِ عاشق در برش

مات، تا قرص قمر رخ را هویدا میکند

 

از قدوم پرفتوحش هر کجا پا مینهد

عطر جنت میفشاند نیک بر جا میکند

 

قامت رعنای او بنگر قیامت کرده است

یوسف زهرای من هنگامه برپا میکند...

 

عالم تاریک از شمس وجود عارفش

میشود روشن چو "مهدی" جلوه پیدا میکند

 

زهره و پروین و دیگر اختران آسمان

روشن از مه میشوند و رو به فردا میکند...


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


" به نامش و به یاری اش "

 

حاذق طبیب عالم، گر از سفر نیاید

بر زخم جان و دلها درمان نخواهد آمد

 

عالم همه سکوت است در هجر روی دلبر

حتی ز عرش اعلی، فرمان نخواهد آمد

 

مست است هر دو عالم از نرگس نگاهش

ساغر سبو شکسته، پیمان نخواهد آمد

 

ماه منیر شبها گر رخ عیان ندارد

بر حوریان مینو، غلمان نخواهد آمد

 

هنگامۀ قیامت بی بودنش محال است

سکان رها کن ای نوح، طوفان نخواهد آمد

 

در مکتب ادیبان گر نام او نباشد

رقص سما چه معنا؟ عرفان نخواهد آمد

 

عاشق دلان به عشقش حنجر به دار بستند

سرها همه برفته، سامان نخواهد آمد

 

عالم همه رکاب و او چون نگین خاتم

چون صاحب زمان بر، دامان نخواهد آمد

 

یا رب هزار جمعه آمد ولی نیامد

عمر جهان به سر شد، جانان نخواهد آمد؟

 

ادعیه را رها کن گر مرد آسمانی،

از آسمان نیاید، باران نخواهد آمد...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

روزی که خدا راه تو را داد نشانم

قادر شده ام یک شبه از عشق بخوانم

یا رب ز کرم کن مددی تا که بدانم

این عشق چه عشقیست که افتاده به جانم

 

شاعر شده ام از، اِ اِ ... از، از تو بگویم

از شوق تو بند آمده اینگونه زبانم

پاسخ بده من جای تو را از که بجویم

ای آنکه شده نام تو تسبیح زبانم

 

تجویز طبیبان شده روزانه مقرر

خون از غم دوری تو بر دیده چکانم!

برعکس تو سرمشق دلم گشته مکرر

باید "بتوانم"... "بتوانم"... "بتوانم"...

 

شیطان تو بیا و برسان سیب به دستم

من را ز همه عالم بی او برهانم

جای تو خدا، عشق زمینی بپرستم

آتش بده فرمان و به دوزخ بکشانم

 

در بین هزاران مه گمنام و هویدا

دل گشته خریدار تو دردت همه جانم

فرق است میان همه با زهره ی شیدا

من آمده ام تا همه ی عمر بمانم...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

بالای دل جای حضور دلبرانست

آن ناحیه گویی که چون صاحبقران است!

 

زیباترین احساس دنیا در دل♡عشق♡

پیری که آید سوی او بی شک جوان است

 

زیبایی رخسار واحساسش دل انگیز

حتی به اسم باصفای او عیان است

 

نام لطیفش چون مرام بامرامش

صبح و شب و کل زمان ورد زبان است

 

ایزد به قلب عاشقش عشقی نهاده

هر دم که خواهی یک فرشته، او همان است

 

باشد شریک غم، دلیل شادمانی

مهر دل دُرّ یگانه بی بهانه است

 

آغوش پرمهرش همیشه وا، رها دست

لطفش همیشه شامل هر مردمان است

 

هر جا نهد گام از پی اش صدها ستاره

میبوسد آن ناز قدمهایی که جان است

 

*تا رفت او آمد شود* دل بیقرارست

سیلاب غم از دیده ی اختر روان است

 

بی جلوه ی رویش ندارد زهره نوری

پر نوری اش از تابش ماه شبان است

 

ایزد بگفتا احسن الخالق همین است

عاشق به اسمش زهره ی ابرو کمان است...☆

 

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

نم نم بارون تو خیابون خیس

وقت نشستن توی این خونه نیس

کاشکی بدونی که واسم عزیزی

نمرۀ من تو عاشقی نمره بیس

 

تو کوچه منتظر به راهت منم

بلا بگردون نگاهت منم

بذار قدمهاتو به روی چشمام

حریص رخسار چو ماهت منم

 

وای که چقدر بوسه لباتو تشنه ام

شبنم عاشقی به گوشه چشمم

آروم جونم تو بیا کنارم

تا ته دل بشینه غصه خشمم

 

به چشم تو زیباترین فرشته ام

اسم تو رو رو قلب خود نوشتم

جهنمی نکن دلو با رفتن

فقط کنار تو توی بهشتم

 

ماه منی نورتو بر ملا کن

زهره رو بین اخترا سوا کن

غصه نده این دل عاشقم رو

بیا بمون حاجتمو روا کن...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

جان همه تن سوخته از فِرقَت روی ماه تو

بر دلم آتش است و خون بر لبم آه آه تو

فرش رهت نگاه من اشک من است گواه من

سوی تو قبله گاه من سجده منم به راه تو

 

مینگری عبای من؟ قامت همچو نای من؟

بشنو تو های های ِ من، ناله و وای وای ِ من

درد من و دوای من، با تو بهشت جای من

ناز مکن برای من، شمس منی خدای من

 

غنچه تویی خَلَت منم، بوسه تویی لبت منم

روز تویی شبت منم، خنده تویی غمت منم

سوخته در تبت منم، زنده به هر دمت منم

نیک تویی بَدت منم، بیش تویی کمت منم

 

غیر تو را ز سر نهم، جور تو را ز جان خرم

عشق تو را به سر نهم، غبطه به این و آن دهم

با تو ز عالمت سَرم، بی تو کجا توان روم

نام تو را ز دل برم... ، از همۀ جهان رهم

 

جمله کرم ز بیکران، از تو رسد به کَس نشان

بر دل عاشقان عیان، از دل ناکسان نهان

حمد و ثنای قدسیان، کل جهان و عرشیان

دم به دم و به هر مکان، رسد به خالق زمان

 

سوی تو دل دوان دوان، اشک شود روان روان

وای ِ مرا فغان فغان، دور مشو بمان بمان...

منم منم همان همان، فرشتۀ زمین نشان

پیر شدم بدان بدان، ز دوریت امان امان...

 

خم همه تا کمر شوم، شب گذرد سحر شوم

عشق تو را ثمر شوم، لاله شوم حَمر شوم

بی همگان نفر شوم، جمله جهان به در شوم

راهی این سفر شوم، زیــر شوم زبَــر شوم

 

شعله شوم شرر شوم، دود شوم هدر شوم

از همه بیخبر شوم، تا که تو را خبر شوم

دانه شوم شجر شوم، زهره شوم قمر شوم

سود برم ضرر شوم، عشق تو را اَبَر شوم

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

نشسته ام کنار تو نگه به سوی دریا

خدا خدا کنم تو را امید دل به فردا

منم ستارۀ تو و تو ماه روز و شبها

نرو بمان کنار من امید قلب تنها

 

تو موجی و چو ساحلم بکش مرا در آغوش

بگو که عاشقی مرا با لب بسته خاموش

نگه به چشم من نما چو عاشقان مدهوش

دمی نشین کنار من، بنوش چای خود، نوش...

 

بارش آسمان روان بر تن خستۀ من

جنون عاشقی عیان چشم نبستۀ من

رحم نما بمان در این قلب شکستۀ من

باز نما در ِ جهان به روی بستۀ من

 

پرده گشا ز روی خود عیان قرص قمر کن

ز اختران رها شو و ز غیر من حذر کن

مقدم راه عاشقم غنچه گل حَمَر کن

تمام خستگی کنار زهره ات به در کن

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

طرح اندام تو الگو همه معماریهاست

دلت آیینه ایوان طلا کاریهاست

 

چشم عالم همه سویت دل من میلرزد

ترسم از عاقبت تلخ طمع کاریهاست

 

جای آن دفتر اشعار که نامی ز تو نیست

کنج دیوار ترک خورده انباری هاست

 

نفس باد صبا پیش نفسهای تن گُم

عطر انفاس تو رونق همه عطاری هاست

 

دل من گشته گرفتار تو رحمی صنما

گرچه دل عاشق اینگونه گرفتاری هاست

 

خواهم از مدح تو گویم چه بگویم گل من

نکند شاعر تو شاعر درباری هاست!

 

جمله عالم شده پابست تو ای زیبا رو

دل من در رقم اول زندانی هاست

 

تو ببخشا مه من تحفۀ درویش ببین

اگر این بیت و غزل کوچه و بازاری هاست

 

ماه رخسار تو پنهان همه در سنگر ابر

دل من شیفتۀ چهرۀ پنهانی هاست

 

دست من در طلب دست تو گردیده دراز

که سر انگشت تو مرهم همه بیماری هاست

 

قول مردانه اگر همنفس زهره شوی

بوسه بر کنج لبت اوجب شب کاری هاست!

 

زهره خوشبخت شود گر تو شوی ماه دلش

گر چه این خواستۀ قلبی بسیاری هاست...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


چمدان دست تو و ترس به چشمان من است

این اسفناکترین حالت غمگین شدن است

  

دل من همچو شقیقه نگهت همچو تفنگ

اخم کن ماشه چکان شو، مکن این بار درنگ

 

قبل رفتن به دلم فحش بده داد بزن

زهره نفرین کن و یک عالمه فریاد بزن

 

بگذار از ته دل گریه کنم آه شوم

بزن از ریشه مرا تیشه که کوتاه شوم

 

مثل سیگار مرا کامروا گردانم

بوسۀ عشق شو و درد مرا درمانم

 

مثل سیگار خطرناکترین درمان باش

همچو موسی دل دریای مرا فرمان باش

 

مثل سیگار اثربخش ترین دودم باش

شعله بر لب بنشان حضرت نمرودم باش

 

مثل سیگار بزن آتش و خاکستر کن

هر چه خوبان همه کردند از آن بدتر کن

 

مثل سیگار شروعم کن و ترکم کن باز

در نهایت برو از پیشم و دورم انداز!

 

قلبم از رفتن تو ایست شد از ضرب و طپش

نفست آمده بند این همه سیگار نکش

 

چشم بادام و لبان قند و دهان پستۀ باز

جام معجون تویی ماه وش زهره نواز

 

هوبَره! سینه بلوری! لب پر آه منم

چون رطب اوج نخیلی قد کوتاه منم

 

خنده هایت نمکین شور چو دریاچۀ قم

بغضهایت همه سنگین شده چون بمب اتم

 

جنس گیرای دلت پاکی دریای جنوب

مستی چشم ترت سرخ تر از رنگ غروب

 

بوسه در خواب مرا کردی و این بوسه حلال

و دو قوس تن من لمس همه فرض محال

 

هر که یکبار گذارش به خیابان تو خورد

یک شبه مَرد شد، از عشق تو مجنون شد و مُرد

 

روز اول که تو را دیدم و بر خاک شدم

در حقیقت شده انسان و بر افلاک شدم

 

برق چشمان تو بس صاعقه زد پلکم سوخت

آن نگاهت دل من را به دل سنگت دوخت

 

خون به مغزم نرسید و همه عقلم پوسید

این جنون بود ز عشقت که دلم را بوسید

 

برزخی در دل من شد همه برپا که تنم

سوخت زین شعله، شدم ماتِ پدر سوختنم!

 

آنچنان غرق شدی در من و در پیرهنم

مانده بودم ز خودم، من تو شدم یا که منم!

 

من که در چشم همه عارف مستان بودم

پیش تو کودک نوپای دبستان بودم

 

ناگهان لاشخوری یک شبه از راه رسید

خواب و رویای شکر قند مرا پرده درید

 

چای داغی دل بیچاره که دستت دادم

پس زدی سرد شدم از دهنت افتادم

 

به سرت فکر جدایی زده محبوبترین؟!

دور کن محض خدا حلال ِ منفورترین

 

چمدان را به زمین زَن، دل من میشکند

چشم من تا به ابد دست تو را مینگرد

 

بروی از بر من پیرتر از پیرزنم

ز خر مانده به گِل نیز زمین گیرترم

 

تو نباشی همه ایام مرا جمعه ترین

رنگ روزم همه شب، تیره شود سُرمه ترین

 

گُل من گر بروی پوچ شود دست دلم

روح و جانی... تو نباشی همه من آب و گِلَم

 

برو اما دل من سوی تو باشد نگران

جان زهره نفسی خاطره ها را نپران

 

میروی دست خدا باد به همراه دلت

وان یکادم به لب این آیه دعای سفرت

 

مستقِم نیست کنون ماه که بر هیچ صراط

خودکشی... یافتم این است مرا راه نجات


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

گاه گاهی حال من چونان رها موهای توست

مرکز آرامشم در کنج بازوهای توست

 

ناز چشمانت بنازم، ناز کم کن نازنین

نبض قلبم منطبق با قوس ابروهای توست

 

خنده هایت جای خون در من عسل جاری کند

خوشترین شهد عسل در چال کندوهای توست

 

فتنه بر پا کرده ای بین رقیبانت ببین!

خون به پا کردی همه دعوا سر موهای توست

 

چشم صیادم که چون شیری کمین چشم توست

دست آخر خود اسیر دام آهوهای توست

 

شهر دل ویران شد از زخم کلامت مه لقا

سینۀ چاکم ببین زخمی چاقوهای توست

 

ترس دنیا رو به من می آورد با من بمان

تکیه گاهم شانه ها و کنج زانوهای توست

 

خواستم با ساز تو رقصی کنم گفتی به من:

خوشترین آهنگ من ضرب النگوهای توست

 

نیستی ماه دل آرا پیش یکتا اخترت

سمت امیدم هنوزم نوش داروهای توست...!

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

تو که رفتی ز پیش من زمین خوردم زمین گیرم

اگر چه مانده ام برنا ولی فرسوده ام، پیرم

 

حلالم کن اگر روزی، شبی بی وقت ناغافل

تو را رنجانده ام از خود نگویی از تو دلگیرم

 

غم دوری تو گشته نمک پاش دل ریشم

ز خود از ناخودی، دنیا خدایی جملگی سیرم

 

چقد سخته به لب خنده ولی دل غرق خون باشه

خدایا چاره ای فرما شدم بیچاره، بد گیرم

 

کلامت را دم آخر به یاد آری مه زیبا:

غروب هر شب جمعه سراغی از تو میگیرم

 

قرارم رفته از پیشم شدم من بیقرار او

چو اسفندم به آتش من گهی بالا گهی زیرم

 

شدم لیلی ولی آیا تو هم مجنون من هستی؟

سکوتی تلخ... میدانم جوابم را نمیگیرم

 

یقین دارم وفاداری ولیکن باز میترسم

بیایی و نمانی و بگویی باز هم میرم

 

خداحافظ نگو! رحمی به این اختر عطا فرما

نمیدانم چه تاریخی ولی من بی تو میمیرم...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

دل ربودی از من و پنهان شدی از چشم من

مانده ام... دوری ولی دل کرده ای شیدا چرا؟

 

چشم من در حسرتت جیحون شده شیرین ادا

ناز کم کن نازنین، اینک بیا ... فردا چرا؟

 

من چو فرهاد عاشقم بر لعل شیرین لبت

زهر شد کامم، جواب ِ تلخ ِ سر بالا چرا؟

 

من شدم اختر از آن دم نور تو بر من رسید

چون تو ماهی، گاه پنهان و گهی پیدا چرا؟

  

" نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با رقیبان ناز کن با ما چرا؟ "

  

من بُدم لیلی، شدم مجنون، نگشتی عاشقم

کرده ای خون بر دلم، جیحون نه و دریا چرا؟

  

حسرت رویت مرا در خاک ِ گور آخر کند

ای خدا... باقی مرا بگذاشتی دنیا چرا؟

  

عاشقی کردی مرا مهرت نشاندی بر دلم

سنگدل آخر شدی بر زهرۀ لیلا چرا... ؟


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


انعکاس روی ماه و زلف دیبا، نقره فام

میدرخشد در زلال آب چشم هر دو جام

دل کباب از دوری ات گردیده رخ بنما مرا

تا که از عشقت دل سوزیده گردد بکر و خام

 

دل رها از کف چو لبها جمع و منها میشود

ضرب در آغوش و تقسیم نوازشهای شام

هرچه میخواهی بگو بی وقفه اجرا میکنم

اختیارم دست تو شاه دلم از نوع تام

 

تا همیشه منتظر چشم ترم رو به حیاط

دل برایت کفتر جلدی به روی پشت بام

دل شده یاغی زهجران و بکوبد سینه را

سرکشی کن تا دل سرکش شود چون بره رام

 

تیر عشقت بسکه زیبا در دلم ماوا گرفت

تا ابد پای دلم بنشسته در زنجیر و دام

عشق تو افزونتر از فرهاد و مجنون است و من

آنقدر شعرت کنم تا شُهره گردی خاص و عام

 

"عشق" لایق نیست گر نامم تو را ای جان جان

باید از 💖نام خدا💖 گیرم مسمّا را به وام

زهره قبل رویت ماه رخت "نا"کام بود

تا خریدی "نا"ز او گردیده یک اختر به کام...


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

تقدیم به 🌙 تک ⭐...💖


جان در ره پیمان تو آماده ترین است

روح از پی رویای تو آواره ترین است

هر کس که دچارت شده گردیده اسیرت

فی  الواقع ز خود بیخود و آزاده ترین است

 

سالار تویی امر کنی این دل عاشق

فرمان تو را یک تنه سربازترین است

ظاهر اگرم لیلی و معشوق تو باشد

بر عشق تو عاشقتر و فرهادترین است

 

یوسف به نگاهم ننشیند به تمنا

خورشید وش ِ زهره نشان ماه ترین است

فرهاد به زانو زد از این عاشقی من

عشقت به دلم بی مَثَل و ناب ترین است

 

هیهات بدم لیلی و مجنون شدم اینک

تن گشته خسی نازک و بر باد ترین است

گر جان طلبی در ره عشقت بشتابم

آغوش به روی اجلم باز ترین است

 

آن بوتۀ رز را که به گلدان بنشاندی

اندر پی دستان تو بی تاب ترین است

چشمان عروسک که به من هدیه بدادی

غمگین پی چشمان تو بی خواب ترین است

 

نذرم به سکوت است و لبم روزه... دو روزه

خاموشی لب خود همه فریاد ترین است

پیغام دگر در خط و در واژه نگنجد

غم نامۀ هجران تو طومار ترین است

 

از اشک فراوان شده چشمان ترم خون

گلگونتر از آن جام که پیمانه ترین است

مویم به سپیدی و دو دستم شده لرزان

دل سوخته و از همه بیچاره ترین است

 

ابیات فراری شده بی یُمن حضورت

دیوان دلم خالی و بی واژه ترین است

یکبار دگر رنجه قدم کن که ببینی

دل قصر شود صاحب آن خواجه ترین است

 

هر دم که نشینم به برت وقت و دقایق

چون سرعت نوری شده کوتاه ترین است

این اختر تک شاعره با این همه اشعار

در نزد مریدان تو گمنام ترین است

 

رخصت بده بر اختر خود تا که ببینی

بر گِرد نفسهای تو پروانه ترین است

دستم گره بر زلف سپیدت شده زنجیر

لب در عطش بوس تو دیوانه ترین است

 

آن شب که شوی مونس این اختر تنها

بی ماه سما شب همه مهتاب ترین است

هنگام سحر کاسۀ چشمم شده سیلاب

این آب به پشت قدمت پاک ترین است...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


حالم چو دلیریست که از بخت بد خویش

در لشکر دشمن پسری داشته باشد

 

بشکسته چنان دل شده بد سوختۀ ریش

گویی که گلو ته نفسی داشته باشد

 

احوال دلم سینۀ سرخی که دلش بیش

پرواز بخواهد، قفسی داشته باشد

 

جانم همه زخمی شده از زهر سخن نیش

چون سرو که حاجت هَرَسی داشته باشد

 

مات ام زده بر عکس تو در دم شده ام کیش

غربت زده دل، گو نَه کسی داشته باشد

 

دل بس که شد آبستن غمهای مَه خویش

دانم که به مردن هوسی داشته باشد

 

ظالم شده مه بر منه اختر دل ِ درویش

حس میکنمش بد غرضی داشته باشد!


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


فرخنده میلادت مبارک تک ستاره

دم ها به سینه حبس و دلها بیقراره

اردیبهشت زیباترین فصل بهاره

بارون و گل سبزه فراوونه هواره...

 

ماهت نشسته پشت ابر رو بر گرفته؟

خدا که هست، کنارته عیبی نداره

اخم و کنایه نو به نو از سر گرفته؟

مهم به یادت بودنه فرقی نداره!

 

بارون نشه چشمای آهوی تو امروز

میلادته... عزیز دل شگون نداره

چشم دلت رو عاشقونه سوی حق دوز

عشقی که در قلب توئه مجنون نداره

 

کلاغ پَر و گنجشک پر و مه پَر پَرونه

با اینهمه به راهشه چشم انتظاره

عاشقترین زن زهرۀ ابرو کمونه

از رو زمین تا آسمون امیدواره

 

اردیبهشت روی زمین همچون بهشته

غِلمان من شو، من فرشته... ماه پاره

زیباترین عشقو خدا بر ما نوشته

مهمان شو امشب در کنار تک ستاره

                                                                                        

از ناز خود کم کن بیا غرق نیازم

از آتش عشقت تنورم پر شراره

یکتا دلم را بر دل نازت ببازم

تنها به تو... قسم به اسماء جلاله

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


سهم دنیای من از عشق پُر از تنهاییست

حسرتی مانده به دل، چشم ترم دریاییست

گر ز حکمت به برم بسته دری، میدانم

پیش رو باز ز رحمت همه دم درهاییست


به دلم بس که نشاندست زمان، رنج و بلا

گریــــــۀ ابر مرا زمــــزمــــۀ لالاییست

دلخوش از عشق کسی نیستم ای اهل ریا

به خداوند که معشوقۀ من بالاییست


قصۀ دل همه با نام حق آغاز کنم

که همی یاد خدا عُروة بس وثقاییست

دل به دریا زنم و سوز دلی ساز کنم

عاقبت کوس " انا العشق" مرا رسواییست


چند وقتیست که بازیچۀ عشقش شده ام

گر چه بازیچه شدن نیز خودش دنیاییست

من که زال از غم هجران و فراقش شده ام

گوشه چشمی ز نگارم اثرش بُرناییست


دل من را بربود از کف و رفت از بر من

این تصرف که بکردست مرا، عُدوانیست!

دانم از دوری دلبر رود آب از سر من

زهره آخر ز فراق مه خود قربانیست...


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

ایام گذشت و خبر از یار نیامد

بر زخم دل فاطمه غمخوار نیامد

آنکس که به خونخواهی ثارَلله عالم

ظلمت بکشاند به سر ِ دار نیامد

 

اندک شده این فاصله تا محشر کبری

کز دل بزنم ناله و گویم به تمنا

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

سقای حسین سید و سالار نیامد...


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

 

اینگونه ای گلرخ نشان، با ما چرا تا میکنی

با تیزی خار زبان، ما را ز سر وا میکنی

با این همه خونی که تو اندر دل ما میکنی

خود را چگونه در دل تنگم چنین جا میکنی؟!

 

 

در گوشۀ میخانه هم ما را تو پیدا میکنی

دل را هزاران دم ز نو، رندانه شیدا میکنی

هر دم کنارم میرسی، وا میرهم از بیکسی

حال و هوایم را ببین چون روز عیدا میکنی

 

در هر کجا پا مینهی، هنگامه، غوغا میکنی

با هر سخن جان مرا با عشق سودا میکنی

همچون بهشت آغوش تو، فرق زمین پابوس تو

حتی جهنم را به من، زیبا چو رویا میکنی

 

با خواندن نامم مرا، صد باره لیلا میکنی

مجنون من! با مقدمت مه را هویدا میکنی

رویای تو شب تا سحر، مهمان قلب و چشم و سر

مُردم من آخر تا به کی، امروز و فردا میکنی...؟!

 

انگشت حیرت بر دهان بر من منادا میکنی:

با این همه رنج زمان چونان مدارا میکنی؟

بوسی مرا هر دم عیان، از حرکت افتد این زمان

آن دم که با دستان خود جانم مداوا میکنی

 

با مستی چشمان خود من را تماشا میکنی

دنیای مسکین مرا، شاهانه زیبا میکنی

یوسف نشانی زهره را، بر من عطا کن جامه را

یعقوب چشمان مرا تنها تو بینا میکنی

 

از خاک تا عرش برین با من سفرها میکنی

از هیبت زیبای خود، بر دار سرها میکنی

تک خال من در آسمان، خُلد آشیانی در جهان

از آتش عشقت ببین روشن شررها میکنی

 

آندم که عشقت را ز دل، بر گوش نجوا میکنی

آتش به قلبم مینهی دانی چه بلوا میکنی؟

فرصت غنیمت دان دلا، ورنه ضررها میکنی

آمد زمان عاشقی، ماندی و پروا میکنی...؟!

 
  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


با چاه سخن گفتی و دردت شده مرهم

 

ای آنکه بُدی فاطمه را مونس و همدم

 

حیدر شده نامت که برازنده مرامت

 

تا مرگ شود سهم رقیبان تو در دم


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

" به نامش و به یاری اش "


حاذق طبیب عالم، گر از سفر نیاید

بر زخم جان و دلها درمان نخواهد آمد


عالم همه سکوت است در هجر روی دلبر

حتی ز عرش اعلی، فرمان نخواهد آمد


مست است هر دو عالم از نرگس نگاهش

ساغر سبو شکسته، پیمان نخواهد آمد


ماه منیر شبها گر رخ عیان ندارد

بر حوریان مینو، غلمان نخواهد آمد


هنگامۀ قیامت بی بودنش محال است

سکان رها کن ای نوح، طوفان نخواهد آمد


در مکتب ادیبان گر نام او نباشد

رقص سما چه معنا؟ عرفان نخواهد آمد


عاشق دلان به عشقش حنجر به دار بستند

سرها همه برفته، سامان نخواهد آمد


عالم همه رکاب و او چون نگین خاتم

چون صاحب زمان بر، دامان نخواهد آمد


یا رب هزار جمعه آمد ولی نیامد

عمر جهان به سر شد، جانان نخواهد آمد؟


ادعیه را رها کن گر مرد آسمانی،

از آسمان نیاید، باران نخواهد آمد...


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


تک اختر ِ پروین نشان ِ ماه رویی

با یک دل عاشق پر از مهر و صبوری

از آسمان آید زمین از راه دوری

طعنه زند زیبایی اش بر هر چه حوری!

 

صورت چو ماه چهارده گردیده زیبا

اختر نگو! مه وش رخ و سیمین فریبا

چون وا نماید از سرش آن روسری را

دنیا شود مجنون ببیند این پری را

 

چون ماه میلادش مه اردیبهشت است

حتی زمین هم پیش رویش چون بهشت است

کار دلش هم عاشقی هم دلنوشته است

ایزد برایش بهترینها را نوشته است

 

چشمان او زیباتر از چشمان آهو

ذکر لبان غنچه اش پیوسته " یاهو "

آید به قلب عاشقش دردی ز هر سو...

برفی نشیند لاجرم بر طُــــّره گیسو

 

عاشق شود هر کس نشیند در کنارش

مات نگاه عاشق و ابرو کمانش

زیباتر از روی نکو، نیکو خصالش

بالاترین زیبایی اش ایل و تبارش

 

گر چه گرفته ماه نورش را ز رویش

از عطر گلها میچشد پیوسته بویش

میلاد او باشد همان دم گر به کویش

آید مه دردانه اش عاشق به سویش...

 

با هر قدم در پیش پایش صد گل ناز

بشکفته اند و بر سرش مرغان به پرواز

دنیا شده چونان بهشت خالق راز

زیرا که زهره زندگی را کرده آغاز...


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


دارم دل شوریده را خانه تکانی میکنم

رنگ تمام لحظه ها را آسمانی میکنم

 

وقتی کنارم میرسی از شوق تو سر میرود

واژه به واژه در دهان، شیرین زبانی میکنم

 

از بس که خیره مانده ام با یاد تو بر آسمان

اختر همه کفری شده، مَه را روانی میکنم

 

تا تشنه لبهای مرا با بوسه سیرابش کنی

داغ نبودت را ز دل مرثیه خوانی میکنم

 

خواهان فراوان میرسد از ره به گرد اخترت

تنها به عشق بودنت، عاشق پرانی میکنم

 

بردی ز کف دل را ولی عاشق نماندی ماه من

نامهربان قلب تو را هی مهربانی میکنم

 

برف سپیدی میزند بر ظلمت موی شبم

باشی کنارم تا ته دنیا جوانی میکنم

 

رخصت دهی لیلی نه و مجنون و فرهادت شوم

من دولت عشق تو را صاحبقرانی میکنم

 

فرمان بده تا از دلم مسکین درگاهت شوم

تکیه به نامت چون زنم فرمانروایی میکنم

 

شاعر نمودی زهره را مه وش رخ شیرین ادا

عشق تو را با شعر خود روزی جهانی میکنم


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


قدم قدم میرسه از ره بهار

بارون و گل، سبزه چمن به گلزار

امید زندگی به دلها سوار

سردی و بی مهریا رو به فرار

 

نسیم نوروزی ِ پر عطر یاس

میپیچه لای موی هر سپیدار

رابطه های عاشقا جور خاص!

دلها ز قهر و بیوفایی بیزار

 

درختهای رفته به خواب پُر راز

شکوفه بارون شده اند و بیدار

عطر خدا، شمیم گلهای ناز

عشق، به قلب عاشقا پدیدار

 

به هر طرف چشم که میکنی باز

بهشته آسمون، زمینه انگار

پرستوها، قناریها به پرواز

سرود عشق رو برگرفته منقار

 

عاشقا جملگی شدند بیقرار

چونکه داره میرسه اینک بهار

بر تو مه شبهای تک ستاره

مبارک این عید، دلت برقرار


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


فرموده بودی غم نخور باشد اجابت میکنم

سربازم و میرم تویی، قربان اطاعت میکنم

 

امری مرا داری بگو، دل را فدایت میکنم

با اخم خود بشکن مرا، فوقش شکایت میکنم

 

بخشش عطا فرما اگر بی پرده حرفی میزنم

یا پیش چشم حضرتت گاهی جسارت میکنم

 

هرکس که حتی غیر عمد خیره نگاهت میکند

از خود به در می آیم و یکسر اهانت میکنم

 

در دل همی طوفانم و ظاهر ولی آرامشم

یک تار مویت کم شود در دم قیامت میکنم

 

ناز و خرامان میروی چون از میان کوچه ها

حتی به خاک کوچه هم یکسر حسادت میکنم

 

روز و شبم مونس تویی اول تویی آخر تویی

هر جا روم آنجا تو را بینم، زیارت میکنم

 

سجاده ام رو سوی تو قبله همی آغوش تو

گویی خدا را جای تو دارم عبادت میکنم!

 

هی میروی هی میروی غم بر دل و جان مینهی

با اینهمه، بر ماندنم هی استقامت میکنم

 

گر مینویسم از دلم زیبایی شعرم مبین

خون میچکد از واژه ها هر شب حجامت میکنم

 

شاعر شدم از عشق تو، با دفتر اشعار خود

عاشق دلان خسته را دارم هدایت میکنم

 

گفتی به من احساس تو سوء تفاهم بود و بس

این حس ولو یک اشتباه، تا بی نهایت میکنم

 

هرگز به فکر من نباش هر جا که میخواهی برو

دارم به تنهایی خود دیرینه عادت میکنم

 

دنیا شود همراه من تنها تویی، تو... ماه من

بی تو تک و تنها منم حس حقارت میکنم

 

من در کنار یاد تو، با خاطرات ناب تو

در سرزمین بی کسی دایم اقامت میکنم

 

کفتر منم بر بام تو، تکیه زنم بر نام تو

گر لشگری کوبد مرا حس شجاعت میکنم

 

جنت نمیخواهم اگر آنجا نباشی ماه من

دنیا و عُقبی جملگی حکم برائت میکنم

 

سهم دل من خون شده چشمان من جیحون شده

این را بدان وقت جزا طالب غرامت میکنم

 

دست خدا همراه تو، اختر نشین َم راه تو

من با همین دلواژه ها عرض ارادت میکنم


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


شاعر شده ام اوج در اوهام بگیرم

تو رقص کنی از تنت الهام بگیرم

من منتظرم باد به زلفان تو افتد

تا یک غزل از موی شبت وام بگیرم

 

مهرت به دل افتاده و " من عاشقت هستم"

میگویمت آنقدر که سرسام بگیرم!

چشمان تو پیمانه من از چشم تو مستم

از خنده لبت مرهم دردام بگیرم

 

حسرت به تنم مانده بگیرم بغلت را

از حُرم نفسهای تو حمام بگیرم!

حتی نَبَرد خواب مرا ! عالم رویا

تا یک دل سیر از لب تو کام بگیرم

 

دل سوخته شد از غم تو، چونکه نمیرم

باید ز سر کوچه دل خام بگیرم!

عشق تو شود شعر، تراود ز ضمیرم

دانم که لقب شاعر گمنام بگیرم

 

بودم چو "یلی" تا که شدم عاشق رویت

نامم شده "لیلی" کمک از "لام" بگیرم!

چشمم به سما زال شده جانب سویت

شاید که نشانت ز مه شام بگیرم

 

دنیا نشد آخر به مراد دل زهره

بر حجله نشان " زن ناکـــــــام " بگیرم...

بر سنگ مزارم بنشان شمع به شعله

شاید که به مردن ز غم آرام بگیرم...


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


روز و شب گردیده چون یلدا مرا

رفتنت را از برم باور نشد

گر که عمری بگذرد گویی مرا

چون تو زهره، مر مرا یاور نشد

 

مستی چشمان من در دست تو

همچو تو مستی فزا، ساغر نشد

مهربان بر این دل ِ پابست تو

بعد تو بر من به جز مادر نشد...

 

بر تب عشق من و تو ماه من

جز خدا کَس شاهد و داور نشد

خود بدانی لحظه های زار من

جز نبودت، بیش زجرآور نشد

 

از محبتهای تو اَلکن زبان

چون تو غمخوارم شدی، خواهر نشد

خواستم سهمم تو باشی از جهان

هر چه کردم لیک، این آخر نشد

 

گر بگردم از شفق تا بر فلق

چون تو مه در مغرب و خاور نشد

قسمتم را بر جدایی کرده حق...

مرحبا بر دل کزین کافر نشد


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


خاطر ز غم دوری ات ای عشق حزین است

تب کرده دلم، شاهد آن اشک جبین است!

 تا عقرب زلف کج تو بر رخ ماه است

حال دل بیچارۀ من بدتر از این است

 

ابرو چو کمان، غنچه لب و موی چو یلدا

چشمان تو در خاتم رویت دو نگین است

معنای همه واژه به لبهای تو شیرین

دیگر چه تمنا به لغتنامه معین است؟!

 

قامت به قیامت، قد بالای تو سرو است

هر جا که نهی پا همه مینوی برین است

ای حور وَشان! حسرت من باد شما را

ماه دل من همچو که غِلمان به زمین است

 

با دیدن او چنگ به دل میزندم شور

از بس که رخ ماه نگارم نمکین است!

بالا زده قندم چه کنم چاره ندارم

شکّر دهنش همچو رطب، لب عسلین است

 

شاعر نبدم لیک بدان ای مه زیبا

شعرم ز نفسهای تو بس قافیه چین است

آن دم که شدی محرم و مهرت به دل افتاد

دنیازده گردیدم و باطل همه دین است

 

مُرتاض شدم از همه عالم بگریزم

دل بود تو را یکسره در جُست و کمین است

سهواً اگرم چشم به غیر از تو بیفتد

بیچارۀ نفرین شده شیطان لعین است

 

با کوچ تو از پیش من ای مرغ مهاجر

دل تا به ابد کنج قفس خانه نشین است

آواره چو مجنون شوم و سر به بیابان

بی خانگی و دربه دری بهتر از این است...

 

رویای تو هر شب بنهد سر به سر من

گویی نفست با نفس زهره عجین است

 گر کم نکنی ناز و خودت را نرسانی

هم خوابگی اختر و مه، قصه همین است...!


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


خداحافظ ! بدون تو، نشسته در دل ِ بادم

خداحافظ ! ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

 

خداحافظ ! بدون تو ز عالم جمله بیزارم

خداحافظ ! به واقع مُردم و چون آدمیزادم

 

خداحافظ ! در این غربت به دام غُصه زنجیرم

خداحافظ ! بدون تو در اوج قِصه میمیرم

 

خداحافظ ! دمی بی تو دلم طاقت نمیاره

خداحافظ ! به گیسویم کماکان برف میباره

 

خداحافظ ! در اوج زندگانی خسته ام، پیرم!

خداحافظ ! سراغت رو ز پاییز و خزان گیرم

 

خداحافظ ! به قلب من وداعت داغ میذاره

خداحافظ  که گفتی در نگاهم اشک میکاره

 

خداحافظ ! ولی چون بگذرم از دلخوشیهایم؟

خداحافظ ! برو... اما بدون تنهای تنهایم...

 

خداحافظ ! ولی لنگ است بی تو رفتنی پایم!

خداحافظ ! زمین خوردم نگه بر سنگ میسایم!

 

خداحافظ ! همه روزا گرفته بی تو دلگیره

خداحافظ ! دوا کاری نشد! افاقه جن گیره!!

 

خداحافظ ! ولی زهره بدون ماه میمیره

خداحافظ ! بگو جز من تو را آغوش میگیره...؟

 

خداحافظ ! دلیل شعرهایم، ماه پیشانی

خداحافظ ! به پایان آمد این دیدار پنهانی

 

خداحافظ ... دلیل مرگ من شد هیچ میدانی؟

خداحافظ !! یقین دارم بدون زهره میمانی...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


روز را شب آرزو دارم که مهتابش تویی

کهنه قلب من عتیقه، خاتمی قابش تویی

 

من شدم مات ِ خط چشم سیاه ِ سرمه کوب

نسخۀ خطّی فراوان، لیک نایابش تویی

 

لرزه بر تن میزند برفی تن پُر ناز تو

انزلی مردابم و چون قوی تالابش تویی

 

دست من اندر پی دستان تو آواره است

زهره نه شیرین شوم آنجا که فرهادش تویی

 

هر که نا آرام آید سوی تو با قلب پُر

میشود آرام گویی قرص اعصابش تویی

 

آسمان سنتور و باران کوک با چشمان توست

پلک بر هم، میزند نم... چونکه مضرابش تویی

 

جام چشمانت لبالب می، بنوشان چشم من

جان دهم من بر سر عهدی که پیمانش تویی

 

کلبۀ ویران دل قصری شود با مقدمت

من غلامم تا ابد جاییکه اربابش تویی

 

قبله ام آغوش تو، لبها همی پابوس تو

تا قیامت سجده ام آنجا که محرابش تویی

 

گر شبی نیمه شبی تب جامه پوشد بر تنت

عاشقم من بر طبابت زانکه بیمارش تویی

 

عاشقی درد است و درد عاشقی عشق من است

من مریضم تا ابد زیرا که درمانش تویی

 

مرهمی بر قلب خسته با کلام نافذت

غم نمانَد بر دل آنکس که غمخوارش تویی

 

من به پای عشق تو جان میسپارم همچو حُر

هندی... و سوزد جگر دانم که خونخوارش تویی

 

حضرت نوحی امان ده تا که همراهت شوم

رهسپارم من به آن کشتی که سکانش تویی

 

زهره اسماعیل تو میگردد، ابراهیم باش

پیش پا قربان کند جان را که جانانش تویی

 

مرده دل از هجر تو، باز آ  کنار اخترت

چون مسیحا دم نفس بر جان بی جانش تویی

 

جان بخواهی حاضرم، هر آنچه خواهی میکنم

گوش جان را میسپارم چونکه فرمانش تویی

 

نقطۀ آغاز عشقی در دل هر عاشقی

هر که شد دیوانه ات تعبیر بی خوابش تویی

 

" تا شقایق هست آری زندگی باید نمود "

من به شعر آرم کلامی را که سهرابش تویی

 

با تو بودن آرزویی تا ابد شاید محال

خوش بحال هر کسی دلتنگ و بی تابش تویی

 

زهره میسوزد دلش تا ماه میگیرد رخش

باش و هر دم باش ماهش، گر که خواهانش تویی

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


ماندم میان بغض و آه و چشم نمدار

با جان بی جان و تن لرزان و تبدار

 

با اینکه از دل تار بستم من به قلبت

پروانه گشتن سهم قلبم نیست انگار

 

درهای امیدی که از شوقت گشودم

با رفتنت گویی شده مانند دیوار

 

این لحظه های بی تو نامش زندگی نیست

تنها نفس می آید و آن هم به اجبار

 

سر بر بیابان میزنم از دوری تو

چون کولی ام اندر پی ات در کوچه بازار

 

دستت به دستم ده که من فالت بگیرم

آری منم! نشناسی ام؟ وه.. دست بردار!

 

دُرّ نگاهت بر من ِ مسکین چو دینار

افزون عطا فرما که بخشش بِه ، بخروار

 

عشقی فراوان آیدت از من به سویت

از تو به انکار و ز قلب زهره اصرار

 

خواهم بمانم پیش تو من تا همیشه

با التماس و خواهش و بگذار... بگذار...

 

گر دور گردی از برم ای ماه تابان

آید سراغم ماجرای غم به تکرار

 

ظلمانی موی شبم رو به سپیدی

گویی شده روز و کماکان دیده بیدار

 

چشمم شده زال و دلم خون از فراقت

جای لبت بوسد لبم را جمله سیگار

 

از دور آیی و زنی انگشت بر لب

گویی که هیس! آیم ولی این آخرین بار...!!

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


ای که صورت چو قمر جلوۀ غلمان داری 

به دل آتش زدی و چهره تو پنهان داری؟

 

آمدی یک نفس و جان به لبم آخر شد

به گمانم که تو خصلت همه رندان داری!

 

به دلم لرزه نشاندی و برفتی صنما

نکند با دگران وعده و پیمان داری؟!

 

قفسی گشته جهان بی رخ رویت چه کنم؟

راست برگو به سرت نقشۀ زندان داری؟

 

رسم عاشق کشی ات گشته فراگیر جهان

یا که با اختر خود بد سر حرمان داری؟!



گوی رقبت بِرُبا از دگران منتظرم!

 گر مرا عاشقی و عزم به میدان داری...

 

که اگر دل به کف آری ز دل خستۀ من

همگان غبطه دهی زهرۀ کیهان داری...!!

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


لیلی نی ام فرهادم و آورده ام من تیش را

تا عاشقی ثابت کنم بر مدعی کم بیش را

 

گر گویمت یک دم همی از دل حدیث خویش را

باید روی مجنون سرا، یا چون شوی درویش را

 

رحمی نما مهلت بده تا درد دل واگویمت

بر من دلت آید همی کوبی زبان نیش را؟

 

ماتم! من از مهرت ولی اختر کجا، مه رو کجا

در عرصۀ عشقت ببین عاشق دلان کیش را !

 

گوهر دلم بشکسته و بندش زدم هر ذره را

کو مشتری تا من دهم مفتی به او دل ریش را

 

مهر آمده... نامهربان! عمری گذشت بی تو زمان

حالا که پیشم آمدی دستی گرفتی پیش را؟

 

دیر آمدی لکن کنون دل را ببر مرز جنون

مهمان چشمانم نما رنگ دو چشم میش را

 

از دور بر من خیره شو آتش به جان افتاده است

آتش اگر طالب شوی بردی دو مهره شیش را !

 

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی

گر زهره را خواهان شوی باید برانی خویش را...


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


من سینه چاک آن لب و تک خال... بگذریم

چشمم به راه آمدنت زال... بگذریم

 

پیری ز ره رسید در اوج جوانی ام

گندیده شد میوۀ بس کال ... بگذریم

 

از فرط دوری ات هی اشک میچکم

افتاده به قامت من چال... بگذریم

 

دنیا شد عاشقت ای عشق مانده ام!

زین قال و زین همه جنجال... بگذریم

 

در سر هوای پریدن است سوی تو

 چون مرغکی بی پر و بی بال... بگذریم

 

بر دل نشسته ای تو و تنها تویی سوار

قلب تو لیک دائما اشغال...! بگذریم

 

یادت چو گُل نشسته به ذهن پُر از کویر

یاسی و... به بوی تو از حال... بگذریم

 

" گمگشته یوسف ات آید ز راه، غم چرا؟"

من دلخوشم به کولی و این فال... بگذریم

 

حالم مپرس از تو چه پنهان که مدتیست

این اختر خمودۀ بدحال... بگذریم

 

عشقت مرا فکنده ز پا، چاره کن مرا

شیری به دام، بی یل و کوپال... بگذریم

 

نعمت تمام کن و راهت نشان بده

مغضوبم و چو اهل ولَضــّال... بگذریم

 

این انتظار کشنده مرا کشت، حال من

چون مرکب نشسته به گودال...! بگذریم

 

 میخواستم عقدۀ دل واکنم ولی

چون میرسی به برم، لال... بگذریم

 

دل دل نکن، این دل من مُرد ماه من

امسال هم مطابق هر سال... بگذریم

 

از این همه ستاره و غِلمان و حور و ماه

مرگ است سهم زهره و فی الحال... بگذریم


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


دلت گرفته نازنین؟ خدا نظر کرد...

تک اخترش رو  رو زمین واست خبر کرد


رسالتش اینه بهت بگه: عزیزی

غصه هاتو به دل خرید و در به در کرد


هر کس که چشمش بر رخ ماه تو افتاد

اخمی به شمس و پشت بر قرص قمر کرد


خدا با خلقت تو ماه آسمونی

عشقو همیشه سهم دلهای بشر کرد


درد و بلات بیاد به قلب تک ستاره

بمیره اون کسی که عمرت رو هدر کرد


غصه ات نمیدونی با آسمون چه کرده

بارون و از چشمای ابرها بد به در کرد...


از هجر تو خشکیده گلهای تو گلدون

نهالی که کاشتی تو باغچه خم کمر کرد


درخت مجنون از نبودت یار شیرین

نگاه مشتاقانه بر سوی تبر کرد!


داغ نبودنت دل و بدجور سوزونده

حتی گلهای لاله رو خونین جگر کرد!


خدام دلش گرفته از اشکهای پاکت

زمین رو با بارون خود زیــر و زبــَر کرد


دنیا، واسه شادی تو بهار آورده

دست خدا همراهته، غم رو سپر کرد


هر کی به پات نیفته از بس مهربونی

ابلیسه، که تمام عمرش رو ضرر کرد


دیشب نبودی تا ببینی اختر تو

جون کندنی بی بودنت شب رو سحر کرد


کاشکی بدونی حتی اون وقتها که نیستی

این دل برای با تو موندن بس خطر کرد


از خالقم با دل برات خواستم نشونه

بارون که میباره بدون دعام اثر کرد


جدایی بَسّه ماه من تا زوده برگرد

نیای ببینی زهره از دنیا سفر کرد...


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


هر جا که روم نام تو آید به زبانم

اسمت چو عسل شهد کند کام و دهانم


برگو مه من راست، که از کوچه گذشتی؟

کاین گونه بعشقت زده بالا ضربانم!


از عطر نفسهای عبورت شده ام مست

آنگونه که سر می رود از خون شریانم!


بگذار که موهای تو در باد برقصد

تا یک سر مو کم نشود از هیجانم


از عشق تو لیلا منم و رو به جنونم

از دوری تو خم شده پشتم، چو کمانم


مویم شده زال از غم هجران تو، برگرد...

با روح مسیحای تو یکباره جوانم


کی میرسی از ره که بمانی به کنارم

تا من ز خیالات تو خود را برهانم؟


تا کی ز غم دوری تو اشک بریزم؟

تا کی به تمنای وصال تو بمانم؟


اندر پی تو سر بنهادم به بیابان

کلا همه جان رفته ز کف، رفته توانم


باز آ که به یمن قدمت ماه دل آرا

ذهنم همه از اختر دنیا بتکانم


گر یاد نداری تو مرا، جانب بالا

بنگر، که من آن اختر تنهای زمانم


از بس که ز دل دارمت ای عشق تو را دوست

بد ریخته بر هم همه اعصاب و روانم


نازت بنما کم قدمت را به سرم نِه

از عرش بیا روی زمین، ماه شبانم


گر امر کنی بی سر و پا سوی تو آیم

اندر پی تو تا به خدا جمله دوانم


گر چشم تو از زهره و شعرش همه خیس است

لعنت به من و قلب من و دست و زبانم!


ترسم چو بیایی ز سر شوق بمیرم

حسرت به دل از دیدن تو باز بمانم!!


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


نشسته منتظر بر در دو چشمان پر از گوهر

به راه آن نگاری که رخ قرص قمر دارد

 

ز دل میخواهم آن مه وش که در پنهانی قلبش

نشسته اختری یکتا و جای یک نفر دارد

 

به پای آن بت شیرین که پیوندم به او دیرین

نشینم چونکه میدانم دلم با او ثمر دارد

 

بگردم گر همه دنیا به جمع پیر و هم برنا

بدانم ماه قلب من سوا از هر که سر دارد

 

به ابرویش خم و تیزی به چشمش میل خونریزی!

اگر دارد، ولی دانم به دل چیز دگر دارد...

 

قدش چون سرو خوش بالا مرامش مرد بس والا

کلامش قند و شیرینی، لبش شهد شکر دارد

 

ببین گیسوی ِ چرخنده کمر باریک رقصنده

دو گونه بر رخ زیبا چو گل رنگ حَمر دارد

  

همه دردم ز فقدانش حسودم بر مُحبانش

دلم میسوزد و آهم همه سوز جگر دارد

 

نهالی دست او بودم نبودش را نیاسودم

ز هجر او دل ریشم عجب میل تبر دارد!

 

گهی فریادِ بی پروا گهی بی واژه در نجوا

بگویم " عاشقم بر تو" خدا حالم خبر دارد

 

دلم بی عشق میگیرد هزاران بار میمیرد

دعای قلب بشکسته بدانم بد اثر دارد

 

برفت از دل همه طاقت همه حزن است هر ساعت

خدا، آغوش را بگشا... دلم عزم سفر دارد


  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆


چشمان تو برهم زده بازار جنان را

پیغمبری آموخته موسای شبان را

 

در راه نشستم به رهت تا که بیایی

فرش قدمت کرده دو چشم نگران را


عاشق کُشی ات ورد زبان همه عالم

اندر پی خود میکِشی هم پیر و جوان را


از ناز قدمهای تو محشر همه کبرا

تا عرش برین تا به خدا، آه و فغان را


دنیا به قیامت بکشد شهد کلامت

تا باز نمایی به شکر قفل دهان را


بازار قم از نقل لبت رو به کساد است

بیچاره نکن حاج حسین و پسران را !


دل از کف من رفته و دستم همه خالی

بگذار زمین تیزی ابروی کمان را


با هر قدمت نور فشانی مه عالم

خورشید به روزی و قمر ماه ِ شبان را


دل بر من عاشق تو بسوزان مه گیرا

شب تا به سحر خوش بنگر اشک روان را


با ما به از این باش تو ای سرور خوبان

از سر بنشان شکوه و هم زخم زبان را



گر دست بگیری دل من را به دل خود

بر باد دهی خاطر جمع دگران را...!


 هرگز نرسی بر مه زیبای دل من

گر نیک بگردی تو زبر، زیر جهان را


گر حوری و غلمان بدهندم به قیامت

گویم که بخواهم مه دردانه، همان را


گر یک نفس از ره برسی در بر زهره

دنیا بدهم، ایست کند ضرب زمان را

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆

وای مُردم من از این حالِ بد احوالِ دلم

شعر گویم که کمی خوب شود حال دلم

 

کاش میشد نفسم... ماهِ دل آگاه شود

یک دم از حال من و درد کهنسال دلم

 

منتظر مانده به در، چشم سیاهم شده زال

تا که از در برسد یاور و تک خال دلم

 

آه ! یک عالمه شعر است نهان سینۀ من

ولی انگار زبانم شده پامال دلم

 

سوی چشمم همه بالا شده ام محو سما

تا که شاید فرجی باز کند فال دلم

 

باید امشب بروم پیش خدا در بزنم

تا به اشکی بدهد باد، همه قال دلم

 

شد خزان روی و زمستان همه موی، از غم یار

مه به جانم نرساند میوۀ بس کال دلم...!

 

از سرم رفته دگر آب و مرا باکی نیست

غم دنیا همه مقبول، شود مال دلم!

 

من زمینی نبُدم جایگهم بالا بود

ننویسید گُنه دفتر اعمال دلم

 

عاشقان دست خدا یاورتان، زهره برفت

دیگر آقای اجل آمده دنبال دلم...

 

  • ☆زهــــــــــره تک ستــــــــــاره☆